سفارش تبلیغ
صبا ویژن
می دانم که برترین توشه رهرو به سوی تو، اراده استواری است که با آن تو را برمی گزیند و اینک، قلبم با اراده ای استوار با تو رازگویی می کند. [امام کاظم علیه السلام ـ در دعایش زمانی که او را به سوی بغداد می بردند ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :0
کل بازدید :1057
تعداد کل یاداشته ها : 1
103/2/15
5:48 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
محسن چیریک[0]
اونایی که می شناسن به اونایی که نمی شناسن بگن

خبر مایه
پیوند دوستان
 
آبجی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
لذت کار عناوین یادداشتها[1]

گرمای 40 درجه ظهر تابستان همه را کشانده بود داخل چادرها. از شدت گرما، توی پادگان دزفول بیرون از چارها و نگرها پرنده ای پر نمی زند. همگی در حال استراحت بودیم. گه گاه از بیرون صدایی می آمد و چرتم را برهم می زد. حس می کردم صدایی مثل برخورد قوطی کنسرو و کمپوتی است که می آید. یکی دو بار بی خیال شدم؛ اما صدا قطع نشد. به نظر می آمد که کسی به این قوطی ها لگد می زند یا پرتشان می کند که این صداها می آید. رفتم بیرون، هیچ کس نبود. برشتم به اخل چادر، باز همان صدا آمد.

کنجکاو شدم و به کمین نشستم که بالاخره ته و توی قضیه را در بیاورم. دیدم یکی در میان چادرها می گردد و قوطی های کنسرو و کمپوت را که به شکل آشغال در محوطه ریخته شده است، یک جا جمع می کند و بعد می برد در چاله ای پشت خاکریز دفن شان می کند. سرش به کار خودش گرم بود. انگار که از این لذت می برد. چادر ما که رسید دیدم آقا مهدی باکری است ...


بای بسم اله نوشته ام را به نام سردار عاشورایی سپاه عاشورا آغاز نمودم. تا شاید خود نیز همچو او گردم و هیچ از خاک روی زمین را اشغال نکنم. ومن اله توفیق

 


89/12/13::: 10:50 ص
نظر()